ما ادما چرا باید خودخواه باشیم و همه
چی بخوایم صاحب بشیم ؟؟؟
باید از بودنشون تو این دنیا لذت ببریم
و خداروشکر کنیم ک سالم هستن و زندگی میکنن
تماشای تووووووو
از راه دور هم قشنگه
و من خوشبخترین ادم دنیام ک با تو سالها
پیش
اشنا شدم
ادما راحت به هم دروغ میگن و راحت همو میپیچونن
این خَیلی درد
داره
بخصوص وقنی اگ متوجه موضوع
بشی
،
نمیدونم بی کی دیگ میشه اعتماد کرد
بدون
فکر
باید بگم به هیشکی
همین
حوصله ای دیگ بنویسمم تو این وجود نمونده
خواستم بگم اخر همه یکطرفه ها
بأخته
و منم باختم به خودم
ب دلم
ب احساسم
ب جونیم
ب زندگیم
ب عمری ک فنا رفت
و عمری ک باقی مونده
من باختم ب خوشحال بودن
باختم ب ذوق داشتن
.
راستشو بخوای
من باختم
ب
توووووووووو
ی عصر و غروب دلگیر به اسم پنجشنبه
شبیه ی دل پر خون میمونه ک غلظت و سیاهیش زیادع
حسودیم
میشه به ادمایی ک با ارامش کامل زیر خاک خوابیدن
و ما بی معرفتا حتی ی لحظه بیادشونم نیستیم
خدایا
تو بیامرز و رحمت کن تمام اونایی امدن پیشت ، ببخش
تمام بدیهایی ک خواسته و ناخواسته انجام دادن
و
وتو رب العالمیینی
ااوایل که دیدمش ، حرفم واسه تایم دبیرستان یک دهه پیش . دلم حالی شد انگاری وجود من فقط همین ادم کم داره . نیمه گمشده من همین فرشته هستش
با اون فیس بچگانه.حجب و حیایی ک توی رفتارش موج میزد . ایقد معصوم ک ادم دلش نمیومد حتی نگاه اون همه زیبایی و متانت بکنه، هر روز ک میگذشت من عاشق و عاشق تر میشدم جوری ک انگار فکر اون داره بهم انرژی تزریق میکنه ،
ولی غافل از اینک من دارم میرم وسط اقیانوس چشماش و دارم غرق اون همه زیبایی میشم
دو سه سالی گذشت من همیشه و همه جا دنبال دیدار با اون بودم و اون بیخبر. تا ک
چشم خواستم بهم بزنم و یکم بزرگ بشم برم جلو برأی خواستنش دیدم ک اونو ازم گرفتن و ازدواج کرد
داستان قشنگ عاشقی من از قسمت زیباش
به قسمت تاریکش رسید
جوری ک روزها و شبا برام اندازه سال و ماه میگذشت
و با هیچی اروم نمیشدم
انگاری دنیا برام جهنم بود و حرفای دور بری هام هیزم جهنم و ادمای اطرافم نگهبانان این جهنم
روز و شب میومد و میرفت و من با گریه و غم ب سر میکردم این درد عشق رو ، انگاری مجنونی از دل این قصه داشت میزد بیرون
حسرت ب دل از دیدار تو
من هم کوله پشتی خودمو جم کردم و مسافرت کردم امدم نزدیک تو
اما بیخبر از همه جا ک قصه دردناک من داشت
دردناک تر و ترسناک تر میشد
حتی دلم نمیاد از اون روزا بنویسم
و از اون کوچه سرد و خشک و پاییز و زمستون
سخت
دردهای زیادی تو دلم مونده
و
هیچکس نیست ک ارزش شنیدنشون داشته
باشه
لعنت ب اون شهر و تمام خاطراتش
لعنت ب همه روزای سختی ک کشیدم
هیشک منو نفهمید
لعنت ب این همه درد
لعنت ب این روح خسته
لعنت ب من
ک عاشق شدم -