Gol Sorkh

سرا پا اگر زرد و پژمرده ایم ولی دل به پاییز نسپرده ایم ...

Gol Sorkh

سرا پا اگر زرد و پژمرده ایم ولی دل به پاییز نسپرده ایم ...

بی اهمیت

رد میشیم از کنّار ادما بدون اهمیت دادن ب حرفشون 

ب واکنششون ولی 

فکر نمیکنیم با کوچکترین اهمیت ما لبخند ما شاید 

ی کمم شده حالش  خوب بشه 

سعی کنیم 

ی نفر ک تو صورتمون نگاه کرد حداقل بهش 

بخندیم 

حتی اگ این خنده از ته دل نباشه

دلخوشی ادما بعضی وقتا خلاصه میشه تو یه کار 

کوچیک 

اخه اگ من دیدم ادمارو 

ب درد کارای بزرگ نمیخوریم 

تمام !!!

پاییز

بیرون ک میرم وضع هوا 

این تغییر درختا ، تغییر رفتار ادما ، تغییر هوای یهویی عصرا

اون اندک بارونی ک با رعد برق میاد 

خودکار 

دلم  و فکرم میره   ب یاد سالهای 

 ک بی تو  توی فصل عاشقی 

گذروندم

چ خیابونایی رو تو ی حال غریب ب یاد تو نگذروندم 

و تو در اون لحظه کجا بودی و چکار میکردی 

هنوزم بهم غم میده 

کاش میشد برگرده به خَیلی سال قبل و تو مال من بشی 

تک تک این فصلا این روزا این دقایق 

برأی من مثل هر بار با زجر عذاب مردنه 

میگن  پاییز فصل عاشقاست

و ببین من چی کشیدم توی 

این 

فصل بدون معشوق 

امیدوارم همه فصلای زندگیت بهار باشن

و همیشه لبت خندون 

کنّار بچه نازت


میگن

ی چند روز پیش ی نفر غریبه نمیدونم چیشد 

یه جمله بهم گفت خَیلی 

ب دلم نشست و ی شوک غم بهم وارد کرد 

گفت : 

زیاد فکر نکن بعضی وقتا اونجوری ک دل ادم میخواد پیش 

نمیره 

تلخ بود ولی قشنگ بود 

امدم سوار ماشین شدم داشتم میرفتم طرف خونه 

این جمله خَیلی ذهنم مشغول کرد

و اینک چرا بهم گفت 

اروم اروم ک تایم داشت میگذشت 

رسیدم ب جایی ک جایگاه أبدی همه ماهاست

و ی دفه دیدم کلی از دوستام زیر این خاک دفن شدن و  این دنیا 

تقدیر و قسمتش دست اون بالایی 

شاید این دنیا نشه برا دلت کاری کنی 

ولی اون دنیا 

حتما از 

خدا برات میخوام کاری کنه 

امضا:سای...

أربعین

باید بگم شب أربعین یاداور روز عاشورا برام بود
روزی ک من تورو. از فاصله یک متری بعد از ١٣ سال بلاخره دیدم 
روزی ک امام حسین روز غمش بود 
ولی 
نخواست دل من غمگین باشه 
این میتونه یکی از قشنگترین خاطرات من باشه تو این همه سال و همیشه توی این ذهن تا وقتی ک میمیرم 
خواهد 
موند

بیخبری

داشتم غذا میخوردم یه دفه ذهنم مشغول 

شد 

مشغول اینک خانوادم دور برم هستن و نمیدونن تو 

دلم چ خبره

ذهنم چقد مشکل داره و چقد ماها از هم بیخبریم توی جامعه

و چ مشکلاتی داریم ب دوش میکشیم 

خسته و عاصی از روز شبهای تکراری 

ولی ب رو خودمون نمیاریم

شاید میترسیم ، میترسیم ک ضعیف بشیم 

و شایدم نه هیشک نیست ک بفهممون 

گیریم فهمیدمون 

این کجای دردو دوا میکنه کجای این حال داغون 

خوب میکنه 

خستگی تو وجود بعضیامون ایقد زیاده ک  زده ب روح و روانمون 

نمیدونم از کدوم درد بنویسم یا از این وجود پوچ و بی ارزش 

چی  بگم 

فقط تنها چیزی ک میتونه یکم حالم بهتر کنه نیست 

و اینجوری معلومه نخواهد بود 

و من میمونم و ی  دل تنها 

و غم و بغضی 

ک 

میخواد خفم کنه 

نمیدونم چجوری این همه سال زنده موندم 

چجوری تحمل کردم نبودش 

و چجوری شبام روز شد 

روزام شب 


چجوری تاریکی شبا تو روزای تنهایی 

منو نکشت 

چجوری  من تنها زنده موندم 

بدون تو 

شاید مردم 

خودم 

بیخبرم