گله دارم
از که نمیدانم ...
ازچه نمیدانم ...
این زورها دردی در من سنگینی میکند
ک شاید میدانم دلیلش کیست... یا چیست ...
اما هیچ امیدی نیست
بی حس شده ام ... خسته ام از تمام جهان ...
دلم اطمئنان میخواد و اندکی ارامش،
و اندکی ارامش...
گفتند أشک بریز خالی میشوی ،
خالی نشدم که هیچ
پر شدم از بی کسی .
موندم
با یه عالمه حسرت و غم توی این دل وامونده
چرا هیچوقت هیچی اونجوری من دلم
میخواسته
پیش
نرفته
چراااااااااااااااااااااا؟؟؟
واقعیتش مدتها بود اسم و رمز وبلاگ یادم رفته بود جدیدا
ایمیلش پیدا کردم بازیابی کردم
هم خوشحالم و هم دلگیر
ادم نمیتونه بیشتر از توانش درد تحمل کنه
بعد این همه سال زندگی من برگشت مث همین
اکانت ولی چه برگشتنی!!!
برگشتنی ک دیگ ادم قبل نیست و منم هیجای زندگیش
هیچ نقشی ندارم .
برگشتنش خَیلی قشنگ بود مث خودش
اخه ی بچه ناز مث خودش داره
ولی اینک باهاش نیست ناراحت کننده
از خدا میخوام اونو به بچش برسونه و هرچی خوبی و خوشی هست و نصیبش کنه
راستش میدونم
این روزا پر دردی و از اینک هیچ کاری
نمیتونم برات بکنم بیشتر درد میکشم
از خدا میخوام همه مشکلاتت حل کنه
و تورو به اون
چیزی که دلت میخواد برسونه