یدفه از خواب
حالت مزخرفی پاشدم و سری ک از
درد میخاد منفجر بشه
و چشمایی ک دو تا جام پر از خون شدن
دارم بالا میارم از شدت سردرد
ب پایین ترین حد ترشح هورمون رسیدم
انگاری وارد پریود مردانه شدم
دقیقا همونجوری هستم ک دلم نمیخاد باشم
هیچی نمیخام بجز خواب ک اونم نمیتونم بخابم
چقد با قرص خوابیدن؟
چقد مصنوعی زندگی کردن؟
نمیدونم چی منو این همه بیخود و بی ربط کرده
تو این همه شلوغی دنیا
چیزای رنگارانگ و اتفاقات ! چرا من
این همه بی رنگ و کدر هستم
کجای کار اشتباه بوده؟
این حال من کار ی روز دوروز نبوده
من ی دفه اینجوری نشدم
ی دفه این همه ته خط نرسیدم
همه چی اروم اروم اتفاق افتاده
چرا جلوشو نگرفتم و گذاشتم پیشروی کنه؟
نکنه ته دلم همچین چیزی میخواستم ؟
ولی کی این حال اخه میخواد...